بر خیال خویش

دنيا

  باد در آغوش ابر

باد شاید از هراس گزمه های شب

از سیاهی دو چشم گرگ وار شب

می هراسد

باد امشب در سکوت مبهم مهتاب ها

در نگاه روشن شبتاب ها

سحر های خواب را در چشم میریزد

و خیالش باز در شاخسار برگ ها

آواز میخواند

و خیالش باز روی بال ابر ها

تا آسمان شهر میراند

بر خیال خویش

بر گیسوان خرمن گندم بوسه میکارد

باد در اغوش ابر بر یاد خیال خویش میگرید

آسمانش سخت در آغوش میگیرد

وحشت این روز ها را بی صدا آواز میخواند

بی صدا

آواز میخواند

«و صدای باد هر دم دلگزا تر...»

درد و دل:

باز باران می بارد

باز غم عالم تمام زورش را روی شیشه ی اتاق میکوبد

باز نمیشود شاد نوشت

 باز من میترسم

 کاش عقربه های ساعت نجومی به سوی بهار بتازند

 پ.ن : کوچ سیمین دانشور تسلیت



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط donya | |